قلب مادر
1- معشوقه به عاشق خود گفت که: مادر تو با من ناسازگاری (جنگ) می کند.
2- هر جا و هر وقت من را می بیند چین به پیشانی و ابرو می اندازد و به من با خشم اخم می کند.
3- مادرت با نگاه خشم آلود خود گویی تیری به دل نازک من می زند.
4- مادرت من را مانند سنگی که از فلاخن (قلاب سنگ) پرتاب کنند از منزل بیرون می اندازد و به منزل راه نمی دهد.
5- تا زمانی که مادر سنگدل تو زنده است، شیرینی زندگی در کام من و تو زهر و سم است (با وجود مادرت زندگی ما شیرین نیست)
6- معشوق گفت: تا زمانی که او را غرقه به خون نکنی و نکُشی با تو همدل و همراه نخواهم شد.
7- اگر می خواهی به وصال من برسی و با من خوشبخت باشی باید الان بدون معطلی و ترس.(موقوف المعانی)
8- بروی سینه مادرت را بشکافی و قلبش را از سینه اش بیرون بیاوری.(موقوف المعانی)
9- و همچنان که گرم و خونین است برایم بیاوری تا اینکه کینه و زنگار دشمنی از روی قلبم پاک شود. (از بین برود)
10- عاشق نادان بی ادب نه آن فاسدِ گناهکار بی آبرو(موقوف المعانی)
11- پسر عاشق در حالی که از خوردن شراب و کشیدن بنگ مست و از خود بی خود شده بود حرمت و احترام مادری را فراموش کرد و (موقوف المعانی)
12- رفت و مادرش را به روی زمین انداخت؛ سینه اش را شکافت و دل مادرش رابیرون آورد.
13- در حالی که دل مادرش مانند نارنجی خونین در دستش بود به سمت منزل معشوق حرکت کرد.
14- اتفاقا – پایش به چارچوبه ی در گیر کرد – دم در به زمین خورد و آرنجش کمی زخمی شد.
15- دل مادر که هنوز گرم بود و حیات داشت از دست آن عاشق بی فرهنگ به زمین افتاد .
16- پسر از روی زمین بلند شد وبرای برداشتن دل مادر به سمت آن رفت.
17- دید که از دل خونین مادر آهسته این صدا بیرون می آید.
18- آخ دست پسرم زخمی شد؛ وای پای پسرم به سنگ خورد و مجروح شد.
|